
اینکه در مجمع البحرین آمده است که «و سمی الشبهه شبهه لانها تشبه الحق» درواقع شاید به این امر اشاره دارد.
برخی در فرق میان شبه و شبیه گفتهاند «ان الشبه اعم من الشبیه الا تراهم یستعملون الشبه فی کل شئ، و قلما یستعمل الشبیه الا فی المتجانسین… ». البته لزومی هم ندارد شبهه میان دو امر شبه هم یا شبیه هم باشد، بلکه میتواند میان دو امر کاملاً متفاوت واقع شود؛ مانند شبههای که درخصوص احکام و یا موضوعات احکام واقع میشود. لذا وجه تسمیهای که شیخ طریحی در مجمع البحرین به آن اشاره کرده است از باب غلبه است. چنانکه در لسان العرب دیدیم شبهه در معنای التباس بهکار رفته است. این معنای لغوی شبهه که نوعی جهل مرکب است با معنای اصطلاحی شبهه که نوعی جهل بسیط است کاملاً متفاوت است. البته شاید نتیجه شک و شبهه، التباس باشد اما التباس بهمعنای اشتباه از کار درآمدن، هیچ نسبتی با شبهه ندارد. اگر در معانی واژه شک مانند خلاف یقین و نقیض یقین دقت کنیم درمییابیم که در شک و شبهه انسان نسبت به مسأله علم ندارد. در شک و شبهه احتمال درستی هر دو طرف یا چندین طرف وجود دارد. این احتمال باید بین دو طرف یا اطراف موضوع مورد شک و شبهه مساوی باشد والا دیگر جهل و نادانی فرد از مقوله شک خارج میشود و وارد احتمال ضعیف و مرجوح (وهم) و احتمال قوی (ظن) میشود. لذا جهل اعم از شک است.
معنای اصطلاحی شبهه و یا شک را باید در اصول فقه دنبال کرد. بهطورکلی وقتی انسان مکلف راجع به امری گرفتار شک میشود، یا امر مشکوک حالت سابقه دارد (محل اجرای اصل استصحاب) یا ندارد. اگر حالت سابقه وجود نداشته باشد یا مورد توجه قرار نگیرد، یا عمل به احتیاط ممکن نیست (محل اجرای اصل تخییر) و یا عمل به احتیاط ممکن است. درصورت امکان عمل به احتیاط، یا دلیلی بر وجوب عمل به احتیاط داریم (محل اجرای اصل احتیاط) و یا دلیلی در این خصوص نداریم (محل اجرای اصل برائت). اصول عملیه و شبهه که دارای تقسیمات متعددی است از مباحث مفصل و شیرین اصول فقه است که برای مطالعه بیشتر بهتر است به کتب اصول فقه مراجعه شود.
بند دوم- تفاوت اشتباه و شبهه
چنانکه گذشت شبهه گاهی در لغت بهمعنای اشتباه و التباس بهکار میرود، اما این دو واژه بهلحاظ اصطلاحی با هم تفاوت اساسی دارند. اشتباه از مقوله جهل مرکب است درحالیکه شبهه نوعی جهل بسیط است. در شبهه انسان نسبت به نادانی و جهل خود علم دارد درحالیکه در اشتباه انسان چنین علمی ندارد. در حین اشتباه چون انسان در جهل مرکب است لذا تکلیفی متوجه او نیست ولیکن در حین شبهه انسان مکلف باید حسب مورد رفتار مطلوب را انجام دهد. بنابراین رابطه میان اشتباه و شبهه تباین است یعنی هیچ اشتباهی شبهه نیست و هیچ شبههای اشتباه نیست. شباهتهای ظاهری مثل تقسیم هر یک از اشتباه و شبهه به موضوعی و حکمی نباید ما را گمراه کند. در بحث شبهه حکمیه ما در برابر حکم خداوند شک و شبهه داریم ولیکن در اشتباه حکمی (قانونی) دیگر موضوع فقط راجع به تکلیف و تبعیت از امر شارع نیست بلکه مصلحتهای مختلفی مثل نظم عمومی و رعایت حفظ حقوق طرف دیگر و… مطرح میباشد، لذا نباید این دو را تابع احکام واحدی دانست. تفاوتهای زیادی میان این دو مفهوم وجود دارد که ما در خلال بحثهای راجع به اشتباه به آن اشاره کردهایم یا خواهیمکرد.
مبحث سوم: مفاهیم دیگر
علاوهبر شک و جهل مفاهیم دیگری نیز وجود دارند که دارای نوعی ارتباط و یا نوعی شباهت با واژه اشتباه هستند. پرداختن به این مفاهیم هم در باز تعریف اشتباه ما را کمک میدهد، و هم مانع خلط این مفاهیم با واژه اشتباه میباشد. در بررسی این مفاهیم جانب اختصار را ترجیح دادهایم تا بتوانیم به اصل موضوع بیشتر بپردازیم. اهم این مفاهیم عبارتند از: خطا، غلط، سفاهت، حماقت، سهو، غفلت، غرور، غبن، تردید، وهم، ابهام و نسیان. در توضیح این مفاهیم میکوشیم نوع رابطه هر مفهوم را با اشتباه تجزیه و تحلیل کنیم.
بند نخست- خطاء
اینجا فقط تکه های از پایان نامه به صورت رندم (تصادفی) درج می شود که هنگام انتقال از فایل ورد ممکن است باعث به هم ریختگی شود و یا عکس ها ، نمودار ها و جداول درج نشوندبرای دانلود متن کامل پایان نامه ، مقاله ، تحقیق ، پروژه ، پروپوزال ،سمینار مقطع کارشناسی ، ارشد و دکتری در موضوعات مختلف با فرمت ورد می توانید به سایت 40y.ir مراجعه نمایید.
رشته حقوق همه گرایش ها : عمومی ، جزا و جرم شناسی ، بین الملل،خصوصی…
در این سایت مجموعه بسیار بزرگی از مقالات و پایان نامه ها با منابع و ماخذ کامل درج شده که قسمتی از آنها به صورت رایگان و بقیه برای فروش و دانلود درج شده اند
برخی از لغویین در تعریف خطاء گفتهاند «غیر مطابق للواقع و کذب الخبر (عدمها) ای عدم مطابقته لاعتقاد المخبر و لو کان خطاء». برخی نیز خطاء را مقابل امر غیر عمدی تعریف کردهاند. ایشان گفتهاند ما لم یتعمد. در صحاح خطاء نقیض صواب آمده است. البته فراهیدی نیز در العین بهنحوی به این معنا اشاره کرده است «و اخطا اذا لم یصب الصواب». باید توجه داشت گرچه در زبان فارسی از واژه «خطا» هم بهجای «خطاء» استفاده میشود اما در عربی خطا معنای دیگری دارد. خطا در عربی یعنی قدم برداشتن و خطوات در آیه شریفه «و لاتتبعوا خطوات الشیطان»، یعنی قدم در راه و مسیر شیطان نگذارید، از او متابعت نکنید. جمع آن خطوه است و خود خطوه مصدر خطا و یخطو است. خطاء در صحاح در معنای گناه هم آمده است «ان قتلهم کان خطاء کبیراً ای إثما». در لسان العرب و مختار الصحاح و تاج العروس خطاء به ضد صواب تعریف شده است. ابن منظور در ادامه به آیه شریفه «و لیس علیکم جناح فیما أخطأتم» اشاره میکند. بنابراین از یک طرف خطا گناه است و از طرف دیگر مؤاخذه ندارد. علت اینکه این گناه مؤاخذه ندارد این است که در خطاء عمدی در کار نیست. ابن منظور میگوید «و اخطاء بمعنی واحد لمن یذنب علی غیر عمد». در بسیاری از کتب لغت خطاء معادل غلط بهکار رفته است. به نظر میرسد خطاء و صواب دو مفهوم متناقض باشند و نه متضاد چراکه این دو مانعه الجمع و مانعه الخلو هستند. لذا اینکه بگوییم خطاء ضد صواب است خالی از تسامح نیست.
بنابه آنچه گفته شد چند نتیجه از مفهوم لغوی خطاء حاصل میآید. نخست، خطاء نقیض صواب و درست است. دوم، عدم مطابقت امر خطاء با واقع. سوم، امر خطئی عمدی نیست. چهارم، خطاء اگر مجازات و مؤاخذه هم نداشته باشد گناه و مذموم است. پنجم، خطاء مترادف غلط است. خطاء اگرچه مجازات ندارد چراکه عمد و عنصر معنوی در فعل خطئی مفقود است (ماده 204، 221ق. م)، لیکن منشاء مسؤولیت مدنی میتواند باشد، زیرا جبران ضرر و زیان ناشی از خطاء یک حکم وضعی است و دایر مدار عمد و علم نیست و ضرر باید جبران شود ولو در اثر خطاء بهوجود بیاید. خطاء میتواند علل مختلفی داشته باشد از جمله فراموشی، غفلت، بیدقتی، نداشتن علم و تخصص کافی و… و از این جهت خطاء مانند اشتباه است. تعبیر برخی از اساتید مبنیبر اینکه فاعل فعل خطئی دارای قوه تمیز نیست نیز تعبیر جالب توجهی است.
درهرحال به نظر ما واژه خطاء بار منفی مضاعفی نسبت به واژه اشتباه برخود حمل میکند. تو گویی که انسان خطاکار قابل مذمت است درحالیکه در اشتباه چنین نیست. شاید به همین دلیل است که نوعاً در مسایل کیفری و مجازاتها واژه خطاء نسبت به اشتباه بیشتر بهکار میرود. در اشتباه فرد در اعتقاد خود باید یا جازم باشد یا احتمال معتبری داشته باشد، درحالیکه در خطاء فرد خطاکار میتواند اصولاً درخصوص فعل خود علم کامل و یا ظن و یا شک و یا حتی کمتر از شک و همچنین جهل کامل داشته باشد. به تعبیری در اشتباه فرد در ابتدا حتماً مدعی علم است، درحالیکه در خطاء فرد میتواند مدعی علم باشد و یا نباشد.
بند دوم- غلط
چنانکه دیدیم غلط از جمله در معنی خطاء آمده است. در صحاح آمده است «… و العرب تقول غلط فی منطقه و غلت فی الحساب و بعضهم یجعلهما لغتین بمعنی». برخی «غلت» را مخصوص محاسبه و حساب دانستهاند و «غلط» را هم در حساب و هم در سایر مسایل مجری میدانند. ایشان سپس از قول لیث میگویند. «الغلط کل شی یعیا الانسان عن جهه صوابه من غیر تعمد». یعنی هر چیزی که انسان را غیر عمدی از صورت درست یک مسأله غافل کند غلط میباشد. مختار الصحاح نیز معتقد است که عرب غلط را درخصوص امور منطقی و غلت را در امور مربوط بهحساب و محاسبه بهکار میبرد.
با مراجعه به اکثر کتب لغت در مییابیم که تعریف دقیقی از غلط ارائه نشده است. نهایت توضیح یا تعریفی که از غلط ارائه گشته است عبارت «ان تعیا بالشی فلا تعرف وجه الصواب فیه» میباشد. لغویین نوعاً معتقدند غلط درخصوص همه مسایل و مخصوصاً امور منطقی استعمال میشود درحالیکه غلت فقط مختص حساب و محاسبه میباشد. در کتب لغت واژه غلط را بسیار در برابر صواب بهکار میبرند، بهعنوان مثال میگویند استعمال فلان واژه غلط است و شکل درست آن مثلاً بدین صورت است.
بنا بر آنچه گفته شد غلط نقیض صواب است و عمدی نیست و مترادف خطاء نیز بهکار رفته است. ولیکن برخی از لغویین بین غلط و خطا فرق میگذارند. ایشان معتقدند «ان الغلط هو وضع الشی فی غیر موضعه و یجوز ان یکون صوابا فی نفسه و الخطأ لا یکون ثوابا علی وجه». صرفنظر از این اختلاف به نظر میرسد اگر غلط را مترادف خطاء بدانیم و هر آنچه را که درخصوص خطاءگفتیم درخصوص غلط هم ساری بدانیم دیگر نباید غلط را معادل اشتباه بدانیم. البته اینکه در متون حقوقی عربی زبان، اصطلاح غلط بهجای اشتباه بهکار میرود، بهمعنای معادل و مترادف بودن معنای لغوی این دو واژه نیست، بلکه گویای معادل بودن اصطلاح غلط و اشتباه در متون حقوقی است. در حقوق ما، واژه غلط استعمال چندانی ندارد بهنحویکه حتی در ترمینولوژیهای حقوقی هم به این واژه اشارهای نشده است. در برخی موارد هم که این واژه بهکار رفته است، مانند غلط در نوشتن رأی، حکایت از غلط تایپی یا دیکتهای دارد و نمیتوان غلط را معادل اشتباه دانست، چراکه در غلط تایپی برخلاف اشتباه، فرد لزوماً علم جازم یا ظن معتبر ندارد بلکه میتواند در اثر غفلت و بیتجربگی سهواً دچار غلط گردد. بهتعبیر دیگر فردی که در نوشتن رأی دچار غلط میشود هم در ابتدا میتواند مدعی املاء نادرست باشد و هم میتواند در این خصوص ادعایی نداشته باشد. بنابراین غلط معادل خطا و نه اشتباه است.
بند سوم- سفه (سفاهت)
ممکن است گفته شود واژه سفاهت مانند واژه حماقت کاملاً متفاوت از واژه اشتباه میباشد و لذا ضرورتی برای بررسی آنها وجود ندارد ولیکن با دقت در این دو مفهوم خواهیم دید که این دو واژه چندان هم بیارتباط به واژه اشتباه نیست. چنانکه میدانیم سفه نقیض حکمت است و حکمت هم معادل دانایی است. از طرفی علم و دانایی نیز نقیض جهل بودند. بنابراین بهنحوی میتوان گفت سفه معادل جهل و نادانی است. آدم سفیه مانند آدم جاهل خلاف حکمت رفتار میکند. اما اینکه آیا سفه دقیقاً معادل جهل است یا خیر، و اگر معادل و مترادف جهل است، مراد جهل بسیط است یا جهل مرکب (اشتباه) را هم در برمیگیرد، باید تحقیق بیشتری کرد.
فراهیدی در العین میگوید سفه و سفاه و سفاهت نقیض علم است. وی در ادامه این واژه را با این عبارت به خطا مرتبط میکند «و سفه حلمه و رأیه… اذا حملها علی امر خطاء». گویی که امر سفهی از روی خطاء میباشد. جوهری سفه را ضد حلم دانسته است. چنانکه میدانیم حلم معادل بردباری است و انسان حلیم یعنی انسان بردبار. اما چرا سفه ضد یا نقیض حلم تعریف شده است؟ پاسخ این سؤال را شاید بتوان در فروق اللغویه یافت. صاحب این اثر با ارزش از قول مفضل میگوید «ثم اجری سفه علی کل جهل و خفه… ». ایشان در ادامه مینویسند «و قیل السفیه فی قوله تعالی (فان کان الذی علیه الحق سفیها)، هو الصغیر و هذا یرجع الی انه القلیل المعرفه، … و اصل السفه الخفه ثوب، سفیه أی خفیف و اصل الحلم فی العربیه اللین و رجل حلیم أی لین فی معاملته فی الجزاء علی السیئه بالافاه… ». ابن اثیر در نهایه در ذیل واژه سفه گفته است «فیه (انما البغی من سفه الحق) أی من جهله و قیل جهل نفسه و لم یفکر منهما… و السفیه: الجاهل». در لسان العرب نیز آمده است «و فی الحدیث: انما ذلک من سفه الحق و غمط الناس یعنی ان یری الحق سفها و جهلا و یحتقر الناس». ابن منظور در جلد دیگری از این اثر بزرگ میگوید «سفه: خفه الحلم، و اصله الخفه و الحرکه و قیل: الجهل و هو قریب بعضه من بعض… ». ایشان سپس قول الزجاج را درخصوص آیه «… الا من سفه نفسه… » نقل میکند «… و قال الزجاج… القول الجید عندی فی هذا ان سفه فی موضع جهل». شیخ طریحی تعبیر جدیدی درخصوص سفه دارد وی در تعریف السفیه میگوید «السفیه: المبذر و هو الذی یصرف امواله فی غیر الاغراض الصحیحه، او ینخدع فی المعامله». وی در ذیل آیه سیقول السفهاء من الناس میگوید «السفهاء خفاف العقول الذین ألقوا التقلید و أعرضوا عن النظر». برخی درخصوص معنای سفه نفسه گفتهاند یعنی «اهلک نفسه و اوبقها». در کتب لغوی نیز مانند کتب حقوقی سفه در برابر رشد و سفیه مقابل رشید بهکار رفته است. بنابرآنچه گذشت سفه در معانی مختلفی در لغت بهکار رفته است 1ـ نقیض و ضد حلم 2ـ خطاء 3ـ خفت و کوچکی، چراکه سفیه یعنی خفیف و صغیر 4ـ جهل 5ـ تبذیر 6ـ هلاک کردن 7ـ نقیض رشید.
در اصطلاح حقوقی سفیه یعنی کسی که عقل معاش ندارد و به تعبیری دقیقتر کسی که بهعلت فقدان یا نقص قوه تمیز، از مداخله در امور مالی ممنوع است. تمام معانی لغوی سفه بهنحوی در معنای اصطلاحی این واژه میگنجد چراکه فرد سفیه در معامله حلیم و بردبار نیست، خطا میکند، جاهل است، اسراف و تبذیر در اموال میکند، خود را به هلاکت میاندازد و… . سؤال اساسی اینجااست که میان سفاهت و جهالت چه نسبتی است؟
به نظر میرسد فرد سفیه در امور مالی جهلش مفروض است، درحالیکه فرد جاهل فی الواقع و در تمامی امور دارای جهل است. بنابراین هر سفیهی نوعی جهالت (مفروض در امور مالی) دارد درحالیکه هر جاهلی لزوماً سفیه نیست. ازهمینرو ادعای اشتباه یا جهل در معاملات از فرد سفیه مسموع نیست چراکه او اساساً حق تصرف در معاملات مالی را ندارد.
بند چهارم- حمق (حماقت)
حمق در معنای «قلّه العقل»، «وضع الشی فی غیر موضعه مع العلم بقبحه»، «ضد العقل»، «فساد عقل» بهکار رفته است. کاری که مطابق با عقل نباشد کار احمقانه توصیف میشود و به تعبیری حماقت در تقابل با عقل و منطق و اندیشه تعریف میشود. نکته حائز اهمیت این است که فرد احمق علم به نادرستی و ناشایست بودن فعل خود دارد و بهرغم این علم مرتکب فعل احمقانه میشود. بنابراین برخلاف اشتباه و جهل، فرد احمق عالم به موضوع و نادرست بودن فعل ارتکابی خود است. علاوهبراین فعل احمقانه همیشه مخالف عقل و خرد تلقّی میشود اما فعل اشتباهی لزوماً چنین نیست و همیشه در تقابل با عقل و خرد قرار ندارد.
بند پنجم- سهو
سهو بهمعنای غفلت از یک امر آمده است بهنحویکه قلب و ذهن انسان از آن مسأله غافل میشود. این واژه در معنای غلط نیز بهکار رفته است. در سهو بههیچوجه قصد و اراده وجود ندارد، درحالیکه در اشتباه قصد و اراده وجود دارد. در سهو قصدی وجود ندارد و با کوچکترین اشارهای فرد ساهی متنبه میگردد، درحالیکه در اشتباه چنین نیست و با تذکر به او باز وی اصرار بر فعل اشتباهی خود دارد.
برخی از لغویین درخصوص واژه سهو و نسیان که بر اساس حدیث رفع، مرفوع از امت پیامبر هستند گفتهاند «… و فسر السهو بزوال المعنی عن الذاکره فقط و بقاؤه مرتسماً فی الحافظه بحیث یکون کالشیء المستور و النسیان زواله عن القوتین: الذاکره و الحافظه». این تعبیر مانند تعبیر علّامه حلّی در کشف الاسرار است. ایشان میگویند سهو عبارت است از زوال صور علمی از نفس بهنحویکه بدون زحمت و اکتساب جدید، با توجهی اندک مجدداً به ذهن باز میآید. سهو بین ادراک و نسیان است. در نسیان صور علمی از خزانه مربوط پاک میشود ولی در سهو چنین نبوده و صور علمی در خزانه مربوط باقی میماند، لیکن از صفحه روشن ذهن پاک میشود.
معنای لغوی سهو چندان هم از معنای اصطلاحی آن دور نیست چراکه در فقه این کلمه در کنار واژه غفلت زیاد بهکار رفته است. سهو در فقه بیشتر از آنکه در بخش معاملات مطرح باشد در بخش عبادات بهکار رفته است. سهو در حدیث معروف لا سهو فی سهو بهمعنای شک آمده است. همچنانکه در عبارات «لا سهو فی صلاه الفجر و المغرب»، «لا حکم للسهو مع الکثره»، «لا سهو علی من صلی خلف الامام» و نیز «لا سهو فی النافله» در معنای شک
