مطالعه نشان دادند که بیگانگی از مادر و اعتماد به پدر وارد معادلۀ رگرسیون گام به گام شده و توانستند تغییرات مربوط به سازگاری هیجانی و اجتماعی دانشجویان را پیشبینی کند. همچنین در این مطالعه، اعتماد به مادر به تنهایی توانست 11 درصد از واریانس مشترک کفایت اجتماعی دانشآموزان را تبیین کرد.
پاکدامن و همکاران (1390)، در مطالعهای با عنوان “کیفیت دلبستگی و مشکلات رفتاری-هیجانی در نوجوانان: بررسی نقش پدران” به بررسی نقش کیفیت دلبستگی به پدر در پیشبینی مشکلات رفتاری و هیجانی نوجوانان پرداختند. برای این منظور با استفاده از روش نمونهگیری خوشهای، از 5 منطقۀ تهران تعداد 320 نوجوان (170 دختر و 150 پسر) انتخاب شدند و پرسشنامۀ خودگزارشی نوجوانان آخنباخ و رسکولا و سیاهۀ دلبستگی به والدین و همسالان آرمسدن و گرینبرگ را تکمیل کردند. یافتهها حاکی از آن بود که دلبستگی به پدر و همۀ مؤلفههای آن در دختران بیش از پسران با نشانگان برونیسازی و درونیسازی رابطه دارد. در دختران مهمترین عامل پیشبینی کنندۀ منفی نشانگان درونیسازیشده، دلبستگی به پدر و بیگانگی از پدر، مهمترین عامل پیشبینی کنندۀ مثبت نشانگان برونیسازیشده بود.
عزیزیان (1390)، در پایاننامۀ کارشناسیارشد خود با عنوان “مقایسۀ وضعیت وندالیسم در بین دانشآموزان دختر مقطع متوسطۀ مدارس دولتی و غیر دولتی شهرستان سنندج و بررسی عوامل فردی و اجتماعی مؤثر بر آن” نشان داد که متغیر پایگاه اجتماعی-اقتصادی، بیگانگی اجتماعی، ارتباط با هممدرسهای، تعلق و پیوستگی و بُعد خانوار، بیشترین تأثیر را در بروز رفتارهای خرابکارانه دارد. اما از لحاظ نوعِ مدرسه تفاوت معناداری بین مدارس مختلف با رفتارهای خرابکارانه یافت نشد.
کشگر و همکاران (1390)، در پژوهشی با عنوان “نقش رسانهها را در انتقال ارزشهای اخلاقی و رابطۀ آن با وندالیسم در فوتبال” نشان دادند که بین میزان کنترل رفتارهای خرابکارانه تحت تأثیر نمایش رسانهای فوتبال با متغیرهای وضعیت تأهل، سن، تحصیلات و اشتغال رابطۀ معنیدار وجود دارد. همچنین اکثریت افراد جامعۀ تحقیق معتقد بودند که رسانهها در انتقال ارزشهای اخلاقی از طریق نمایش فوتبال در قالب رفتارهای مبتنی بر ارزش و معرفی الگوهای اخلاقمدار موفق نیستند.
پاکدامن و همکاران (1390) در مطالعهای با عنوان “کیفیت دلبستگی به والدین و نشانههای درونیسازی شدن و برونسازی شده در نوجوانان: بررسی مقایسهای نقش پدران و مادران” به بررسی رابطۀ کیفیت دلبستگی به والدین به عنوان یک پیشبینیکنندۀ مهم مشکلات رفتاری-هیجانی پرداختند. نتایج نشان داد که دلبستگی بیشتر با والدین رابطۀ منفی با مشکلات رفتاری-هیجانی دارد و همچنین رابطۀ مثبت میان والدین و نوجوانان، شامل اعتماد و ارتباط، رابطۀ منفی معنادار و بیگانگی از والدین، رابطۀ مثبت معناداری با مشکلات رفتاری-هیجانی داشت.
میرفردی و همکاران (1391)، در مقالهای با عنوان “بررسی عوامل اجتماعی مؤثر بر گرایش به وندالیسم (خرابکاری) در بین دانشآموزان دبیرستانی شهر یاسوج” از نظریات آنومی و ساختار خانواده، جامعهپذیری، خردهفرهنگی و کلارک استفاده کردند. نتایج آزمون پیرسون در این مطالعه حاکی از آن بود که گرایش به خرابکاری با متغیرهای پایگاه اجتماعی اقتصادی، سن، جامعهپذیری رابطۀ معناداری دارد ولی با متغیر جنسیت رابطۀ معناداری نداشت.
علیوردی نیا و حیدری (1391)، در پژوهشی با عنوان “تبیین کاربست تجربی نظریۀ یادگیری اجتماعی ایکرز در مطالعۀ رفتارهای وندالیستی دانشآموزان” نشان دادند که از میان ابعاد متغیر تقویت افتراقی، چهار بُعد عکسالعمل، تشویق، پاداش و موازنۀ تقویت، معنادار بوده و دو بُعد بازدارندگی و هزینه معنیدار نیستند در این بین، بُعد تشویق و پاداش قویترین پیشبینیکنندۀ رفتار خرابکارانه و بُعد هزینه کمترین قدرت پیشبینیکنندگی را دارند.
اینجا فقط تکه های از پایان نامه به صورت رندم (تصادفی) درج می شود که هنگام انتقال از فایل ورد ممکن است باعث به هم ریختگی شود و یا عکس ها ، نمودار ها و جداول درج نشوند.
برای دانلود متن کامل پایان نامه ، مقاله ، تحقیق ، پروژه ، پروپوزال ،سمینار مقطع کارشناسی ، ارشد و دکتری در موضوعات مختلف با فرمت ورد می توانید به سایت 77u.ir مراجعه نمایید
رشته روانشناسی و علوم تربیتی همه موضوعات و گرایش ها :روانشناسی بالینی ، تربیتی ، صنعتی سازمانی ،آموزش و پرورش، کودکاناستثنائی،روانسنجی، تکنولوژی آموزشی ، مدیریت آموزشی ، برنامه ریزی درسی ، زیست روانشناسی ، روانشناسی رشد
در این سایت مجموعه بسیار بزرگی از مقالات و پایان نامه ها با منابع و ماخذ کامل درج شده که قسمتی از آنها به صورت رایگان و بقیه برای فروش و دانلود درج شده اند
اعلمی و همکاران (1391)، در مقالهای با عنوان “نقش ابعاد رضایت زناشویی در پیشبینی اختلال رفتار مقابلهای و اختلال سلوک” نشان دادند که مناسبات سالم بین والدین، نقشی تعیین کننده در شکلگیری توانایی سازگاری با دیگران در فرزندان دارد. نتایج همچنین نشان داد که مواجهههای مکرر با تعارض والدین، در سطح درون روانی به اختلالات سلوک و رفتار مقابلهای در کودکان منجر میشود.
دلاور و ابراهیمی (1392)، در مطالعهای تحت عنوان “بررسی نقش عوامل فردی و خانوادگی در اختلال سلوک” ترکیب کمّی پایاننامههای انجام شده در حوزۀ عوامل فردی و خانوادگی مؤثر بر اختلال سلوک را مورد پژوهش قرار دادند. نتایج نشان داد که در اندازهگیری تفکیکی عوامل، متغیرهای مهارتهای اجتماعی، مهارتهای زندگی، احساس گناه، کودکِ کار بودن، پیشرفت تحصیلی، اسناد درونی-بیرونی، توانایی برنامهریزی-سازماندهی، توجه به کلاس، وضعیت روانی والدین و رضایت زناشویی، سوء مصرف مواد در والدین و حرمت خود والدین بر اساس استانداردهای کوهن زیاد و معنادار است.
هاشمی و جوکار (1392)، در پژوهشی با عنوان “مدلیابی علّی تابآوری هیجانی: نقش دلبستگی به والدین و همسالان، راهبردهای مقابلهای و تنظیم شناختی هیجانات” به بررسی نقش واسطهگری تنظیم عواطف و راهبردهای مقابلهای در رابطۀ دلبستگی به والدین و همسالان با تابآوری هیجانی پرداختند. یافتههای این پژوهش حاکی از آن بود که دلبستگی به والدین در مقایسه با دلبستگی به همسالان، پیشبینی کنندۀ قویتری برای تابآوری هیجانی هستند.
۲-4-2. پیشینه در خارج از ایران
زیمباردو (1969)، در دانشگاه شیکاگو، با مطالعهای بومشناختی بر روی خرابکاری، خرابکاری را به عنوان مرض جوامع مدرن که با احساس بیگانگی و بیمعنایی مشخص میشود، تبیین نمود. وی از اصطلاح غیرفردی شدن برای توصیف موقعیتی که افراد یگانگی خود را از دست میدهند استفاده نمود. به اعتقاد زیمباردو، مرض جوامع مدرن، به تحرک زیاد، سریع، بیهنجاری، رشد و بیثباتی جامعه مرتبط است.
سالیوان و سالیوان (1980)، در بررسی خود با عنوان “جدایی نوجوانان از والدین” دریافتند که چنانچه دانشجویان مقیم خوابگاهها در ارتباط با پدر خود احساس صمیمیت کرده و او را حامی تصور کنند، ممکن است این مسأله بتواند تأثیر مثبت کیفیت رابطۀ پدر بر سازگاری تحصیلی و هیجانی دانشجویان را تبیین نماید. همچنین آنها بین مؤلفههای دلبستگی والدینی و سازگاری هیجانی دانشجویان ارتباط معنیداری یافتند.
مککوبی و ژاکلین (1980)، در مطالعهای بر روی سنجش دلبستگی کودکان خردسال هر دو جنس به والدین دریافتند که دخترها نسبت به پسرها تمایل بیشتری را برای توجه به پذیرش اجتماعی پیدا نکردند. هرچند آنها اشاره میکنند که محققانی همچون ادواردز و ویتینگ گزارش دادهاند که در تعدادی از فرهنگها، پسرها نسبت به دخترها خواستار دلبستگی بیشتری بودند.
لونسترین (1986)، در تحقیقی تحت عنوان “خرابکاری در مدارس”، که روی 475 نفر از دانشآموزان مدارس انگلستان و آمریکا، با استفاده از تکنیک پرسشنامه و تحلیل رگرسیون ساده و چند متغیره، انجام داده است، به نتایج زیر دست یافته است: میزان بالای رفتارهای ضد اجتماعی و مخصوصاً خرابکاری در بین دانشآموزانی که در دارودستههای بزهکار عضویت داشتهاند، بیشتر از کسانی است که عضو چنین باندهایی نبودهاند. به نظر محقق، ساخت خانواده یعنی این که آیا همۀ اعضای خانواده مخصوصاً والدین نقشهای خود را در خانواده به نحو مطلوب اجرا میکنند و یا این که خانواده ازهمگسیخته و نابسامان است، با میزان انجام رفتارهای خرابکارانه ارتباط معنیداری دارد. سایر نتایج این تحقیق نشان میدهد که عدم وجود پدر در خانواده و یا وجود ناپدری در خانواده، بیش از عدم وجود مادر، در میزان بزهکاری و خرابکاری فرزندان مؤثر است.
آرمسدن و گرینبرگ (1987)، معتقدند مفهوم کیفیت دلبستگی از عناصر متعددی مانند اعتماد متقابل، کیفیت ارتباط و بی اعتنایی هیجانی (بیگانگی) تشکیل شده است که جنبههای عاطفی، شناختی و رفتاری دلبستگی بین فرزندان با والدین و همسالانشان را ارزیابی میکند. به طوری که عنصر اعتماد متقابل، احساس امنیت افراد را در میزان پاسخدهی والدین و همسالان نسبت به نیازهای هیجانی آنها، عنصر کیفیت ارتباط، کمیت و کیفیت ارتباط کلامی و عنصر بیگانگی نیز احساساتِ بیاعتنایی هیجانی و انزوا را نشان میدهد
دمور و همکاران (1987)، در “خرابکاری بین دانشجویان دانشگاهها”، که در بین دانشجویان 58 دانشگاه و با تعداد 1729 نفر در انگلستان انجام دادهاند، عقیده دارند که میزان خرابکاری در دانشگاهها نسبت به دبیرستانها نسبتاً کمتر بوده و بین نوع فعالیتهای خرابکارانه دانشگاهها با مدارس متوسطه، تفاوت چشمگیری وجود دارد. به نظر محققین، اعمالی از قبیل نوشتن روی میز و صندلی و دیوارها در دبیرستانها شیوع بیشتری از دانشگاهها دارد و خرابکاریهای سیاسی و دستهجمعی در دانشگاهها میزان بیشتری را نشان میدهد. سایر یافتههای این پژوهش نشان میدهد که اشتغال جوانان به فعالیتهای دانشگاهی نظیر فعالیتهای فوق برنامه و ورزشی، عضویت در انجمنهای مختلف دانشگاهی و مواردی از این قبیل، با رفتارهای خرابکارانۀ دانشجویان، ارتباط معنیدار و منفی دارد.
مایر و همکاران (1987)، در مطالعهای تحت عنوان “بررسی و اندازهگیری میزان خرابکاری در مدارس: یک مطالعۀ همبستگی”، که در دو شهر بزرگ کالیفرنیا و لوسآنجلس انجام گرفته است، عقیده دارند که محیط مدرسه و نوع برخورد مسؤولین آن با دانشآموزان، ارتباط مستقیمی با رفتار خرابکارانه آنها دارد. این پژوهش که با استفاده از تکنیک مصاحبه و پرسشنامه روی تعداد 1425 نفر از دانشآموزان دختر و پسر 23ـ 15 انجام گرفته است، نشان میدهد که با افزایش میزان تحصیلات، میزان رفتارهای خرابکارانه نوجوانان بهطور چشمگیری کاهش مییابد. به نظر محققان، دختران بزهکار کمتر از پسران بزهکار از راهنمایی و نصیحتهای والدینشان برخوردار بودهاند؛ زیرا مورد سوء ظن کمتری از طرف والدین بودهاند.
کازلین (1989)، در پژوهشی تحت عنوان “نوجوانی و خرابکاری”، که با مطالعه بر روی 1253 نفر از دختران و پسران 20-14 ساله در فرانسه انجام داده است، با تأکید بر متغیرهای خانوادگی، اجتماعی، فرهنگی و مدرسهای نتیجه میگیرد که گرایشها و طرز تلقی جوانان و نوجوانان نسبت به ارتکاب رفتارهای خرابکارانه، در نوع و میزان این ارتکاب تأثیر بسزایی دارد. یافتههای این تحقیق نشان میدهد که از نظر طرز تلقی، جوان هر چه به طبقات پایین جامعه نزدیکتر باشد، نوع اعمال خرابکارانهای که مرتکب میشود، نیز متناسب با بزهکاری طبقات پایین جامعه است. به نظر محقق، نقش قضاوتهای اخلاقی اطرافیان در مورد فرد خرابکار، از عواملی است که فرد را به انجام رفتارهای خرابکارانه ترغیب میکند. جوانان و نوجوانان قصد دارند که با انجام اعمال خرابکارانه خودنمایی کنند و بهخوبی حس میکنند که بد بودن بهتر از هیچ بودن است.
بورپاچ و همکاران (1989)، روابط نزدیک والدینی و اختلالهای افسردگی در نوجوانان را مورد بررسی قرار دادند. این مؤلفان نتایج نمونهای از نوجوانان افسرده را با نمونههای مشابه جمعیتشناختی بهنجار و افراد دارای اختلالهای روانی غیر از افسردگی به عنوان گروههای گواه مقایسه کردند تا به کنش الگوهای روابط نزدیک والدینی آنها دست یابند. نتایج این مطالعه نشان داده که به رغم اهمیت نقش روابط نزدیک والدینی تأثیر آن در وقوع آسیبشناسی نوجوان جنبۀ غیر اختصاصی دارد.
آرمسدن (1990)، به مطالعۀ دلبستگی به والدین و همتایان در افسردگی ابتدایی نوجوانی پرداخت. به عقیدۀ این محقق، دلبستگی نا ایمن در تحول خُلقهای افسرده، دارای نقش معناداری است و بنابراین کودکان را در زمینۀ ابتلای به اختلال افسردگی، آسیبپذیر میسازد. این مطالعه، دلبستگی ایمنی بخش به والدین و همتایان را در بین چهار گروه از افرادی که در ابتدای نوجوانی بودند مورد آزمون قرار داد: گروه افسرده از نظر بالینی، گروههای کنترل دارای اختلال روانی غیر افسرده، گروههای کنترلی که اختلال روانی نداشتند و نوجوانانی که افسردگیشان حل شده بود. نوجوانان افسرده به طور معناداری پایینتر بودن دلبستگی ایمنی بخش به همتایان را در مقایسه با گروه گواه دارای اختلال روانی غیر افسردگی گزارش دادند. ایمنی دلبستگی نوجوانان درمان شده با گروه گواه که اختلال روانی نداشتند هم تراز بود. در بین همۀ بیماران روانی، دلبستگی ایمنی بخش به والدین با شدت افسردگی مطابق مصاحبه و درجهبندی خودگزارشدهی همبستگی منفی داشت.
سیمپسون (1990)، نشان داد که حساسیت مادرانه تعیین کنندۀ ایمنی کودک است و اثرات خلق و خو (تحریکپذیری و جامعهطلبی) مشخص کنندۀ ریخت ناایمنی شیرخواران است.
کُهن (1990)، در مطالعهای با عنوان “دلبستگی مادر-کودک شش ساله و شایستگی اجتماعی در مدرسه” رابطۀ کیفیت دلبستگی به مادر با کفایت اجتماعی کودکان کلاس اول را بررسی کرد و دریافت که پسران دلبستۀ ناایمن از کفایت اجتماعی کمتری برخوردارند و همسالان و معلمان نیز آنها را کمتر دوستداشتنی ارزیابی کردهاند. به طور کلی کهن نتیجه گرفت که کیفیت دلبستگی مادر-کودک در سنین 6 سالگی با کفایت اجتماعی و عدم بروز رفتارهای ضداجتماعی رابطۀ مثبتی دارد.
ییی و همکاران (1990)، در یک بررسی در مورد نوجوانان تایوانی بزهکار در زمینۀ بزهکاری و غیر بزهکار نشان دادند که عاطفۀ والدین ارتباط کمی با بزهکاری داشته است اما در بزهکاران، عدم دلبستگی قوی و پایدار از سوی خانواده وجود داشته است. و نیز شواهدی مبنی بر این که بزهکاران معمولاً برای درونیسازی مؤثر مسئولیت دچار شکست میشوند موجود بوده است.
بارتلومی و هوروتز (1991)، در مطالعهای با عنوان “سبکهای دلبستگی در میان بزرگسالان جوان: یک آزمون برای چهار طبقهبندی” نشان دادند که دلبستگی مادرانه با خودپندارۀ مثبت و عدم رفتار ضد اجتماعی رابطۀ مثبت و معنیدار و با زورگویی نسبت به دیگران رابطۀ منفی و معنیدار داشته است.
سامر (1991)، مطالعهای تحت عنوان “جرم و خرابکاری در خوابگاههای محل اقامت دانشجویان”، را با استفاده از روش کمّی و تکنیک پرسشنامه و مصاحبه بر روی 672 نفر از دانشجویان کالیفرنیا انجام دادهاند. در این پژوهش، سامر، خرابکاری را به دو دستۀ ملایم و شدید تقسیم نموده است؛ خرابکاری شدید، اعمالی است که مرتکبین آن از نظر مالی، خسارتهای قابل توجهی به صاحبان اماکن شخصی و عمومی وارد میسازند و خرابکاری ملایم، خرابکاریهایی است که صرفاً جهت گذراندن اوقات فراغت صورت میگیرد، که چندان خسارتی از نظر مادی ندارد؛ نظیر راه رفتن بر روی چمنها در پارکها و کندن گلهای زینتی پارکها. به نظر محقق، نحوۀ گذراندن اوقات فراغت در بین دانشجویان، یکی از عوامل تعیینکننده در تعیین میزان خرابکاری این افراد است؛ بدینسان،