
دائم در حرکت است، دستاورد فیزیک مدرن است. دنیایی که در آن در هر صورت قوانین نیوتونی از جهتهای مختلف به مبارزه طلبیده میشود و این بخاطر غیر خطی بودن جهان است.
7- معماری و حرکت :
حرکت وسیله ای برای درک فضا است . وجود شعر و معماری مدیون خلق فضا و درک فضا مدیون حرکت می باشد . حرکتی که در هر کدام به شکل خاص خود بوده ولی در ذات ، دارای یک ریشه میباشد حرکت در شعر یعنی خواندن کلمات و ایجاد خیال در ذهن و حرکت در معماری یعنی راه رفتن در میان دیوار ها ، ستونها ، سقفها و سایر عناصر بصری و ایجاد خیال در ذهن .در نهایت هدف نهایی هردو ایجاد خیال است با این تفاوت که حرکت در شعر از خیال به خیال و حرکت در معماری از ماده به خیال میباشد . و این کلام به این معنی است که حرکت خیالی در شعر به واسطه عناصر مادی و بصری به وجود نمی آید ولی در معماری به وسیله عناصر مادی وبصری شکل می گیرد .
فضای معماری بر اساس نگرش خاص یک معمار به پیرامون خود به وجود می آید. او ذهنش را به حرکت وا می دارد تا تفکر کند و فضایی مطابق با آنچه که در ذهن می پرواند خلق نماید .
فضای او در ذهنش خلق شده است ، او در فضای ذهنی اش حرکت می کند تا آنچه که قصد خلق کردنش را دارد به خوبی شکل دهد . معمار دست به کار می شود اندیشه های خود را روی کاغذ می کشد او این کار را با حرکت دستش انجام می دهد . در پی همین حرکتها او فضای مورد نظرش را به کمک مصالح شکلی کالبدی می بخشد . تا دیگران نیز آن را درک نمایند .
حرکت در معماری را می توان به شکل سه خاصیت فضایی مشاهده نمود :
1- پویایی : فضایی را که القاء کننده حس حرکت فیزیکی ( جابجایی ) در فرد باشد فضای پویا میگوییم . نظیر آنچه در باغ ایرانی مشاهده می نماییم .
2- سیالیت : فضایی که حرکت را برای چشم ایجاد می کند نه جابجایی در فضا را . در فضای سیال این چشمهای ناظر هستند که حرکت می کنند و فضا را درک می نمایند نه پاهای وی .
– نکته : هر فضای پویایی سیال نیز می باشد زیرا به صورت ناخودآگاه حرکت چشم را نیز ایجاد می نماید.
3- مکث : در ابتدا ذکر شد هر حرکتی در ذات خود دارای سکون می باشد و آغاز و پایان هر حرکتی را سکون تشکیل می دهد . در معماری نیز از این اصل استفاده شده است . در صورت اعمال شدن هرگونه تغییر در حرکت و یا حالت آن ، فضایی به عنوان فضای مکث در نظر گرفته شده است .وصل ، گذر و اوج در فضای معماری ، در قالب همین سه خاصیت یعنی سکون ( مکث ) ، پویایی ( حرکت فیزیکی ) ، سیالیت ( حرک بصری ) شکل می گیرند .
نمود عینی وصل ، گذر و اوج را می توان در مسجد امام اصفهان مشاهده نمود . آنجایی که سردر این مسجد به دلیل تناسبات و تزئینات خود حس ورود را به فرد القا می کند . و فرد برای ورود از خارج به داخل مکثی می کند ( وصل ) سپس وارد فضا می شود و به صورت کاملا غیر ارادی به سوی گنبد پیش می رود و با چشمان خود تزئینات و کاشی های روی دیوارهای حیاط را مشاهده می نماید ( وصل) تا به گنبد خانه برسد ، مکث می کند و با چشمان خود تزئینات داخل گنبد را می ببیند ( اوج).
او با مکثی قبل از ورد ، حرکت و مجدداً مکث ، فضای مسجد امام اصفهان را درک کرده است. ( سکون ، حرکت فیزیکی ، حرکت بصری – وصل ، گذر ، اوج )
– نکته : علاوه بر آنچه که در باب حرکت در فضای معماری ذکر شد . فضای معماری قادر است حرکتی را ، به سوی خیالی خاص در انسان پدید آورد . نظیر احساس سبکی و تقدسی که در مساجد ایرانی به فرد القا شده و باعث آزادی او از دنیای مادی و پرواز به سوی دنیایی غیر مادی می گردد .
آنچه در مورد حرکت در معماری گفته شد را می توان به این شکل خلاصه نمود : حرکت در معماری وسیله ای است که معمار با استفاده از آن فضای ذهن خود را خلق و درک می نماید و ناظر بر این اثر نیز به وسیله حرکت فضا را درک خواهد نمود . و در پایان این ذات حرکت در فضا است که باعث حرکت ذهن به سوی خیالاتی خاص می شود.
8- بررسی حرکت در معماری:
1- حرکت ذهن در خودش
2- حرکت ناشی از نیروهای محیطی
3- عوامل ایجاد حرکت
1- حرکت ذهن در خودش:
1- 1 حرکت ذهن نسبت به فرم:
1- فرمهای پویا :
پویایی یک اثر احتمالاً متأثر از تناسب و شکل آن است، در هر اثری یک تحرک قوی یا ضعیف وجود دارد. ساختمانی که متقارن و دارای تناسبات متعارف باشد پویایی را کمتر القاء میکند تا ساختمانی که عناصر آن متضاد و دارای پیچیدگی باشند. هر فرمی حرکت را در ذات خود دارد. یک راهرو باریک، حرکت در امتداد محور را به ما القا میکند درحالی که در یک پلان مربع حس ایستایی و تمرکز به ما القا میشود. تحرک تنها در فرمهای ساده وجود ندارد بلکه در ترکیبهای فرمال نیز دیده میشود. هر تضاد فرمی دارای تحرکی است که به صورت یک رابطه متقابل بین تنشهای جهت داده شده بروز میکند.
2- دفرمه شدن :
Deformation در دوره رنسانس به صورت اتفاقی به وجود آمد. در این دوره ما با هنرمندانی برخورد میکنیم که دامنه فعالیت آنها گسترده است بنابراین نمیتوانستند در تمامی رشتهها به نتیجه برسند. در قرن 19 با دیدگاه جدید ناتمامی و نرسیدن به کمال، دستمایه هنرمندان شد. نمونه این کار را در آثار رودن در دروازه جهنم میتوان دید این مسئله را در نقاشی میتوان در کارهای ون گوک و سزان مشاهده کرد.
در کار فوتوریستها حرکت باعث دفرمیشن شد و اشیاء را در حال حرکت به تصویر کشیدند که ساختار آن نسبت به ساختار ایستا دفرمه بود. دفرمیشن از طریق ایجاد تضاد، تنوع و ابهام باعث ایجاد حرکت میشود که تضاد، تنوع و ابهام در عوا
مل مادی و غیر مادی ایجاد میشود. ( عوامل مادی : مصالح ، مقیاس، فرم و . . . و عوامل غیر مادی مثل نور و سایه و . . . )
در معماری هم دفرمیشن از دوران گذشته وجود داشت مثلاً در دوران هخامنشی (در تخت جمشید) با بزرگ شدن سردرها روی ورودی تاکید میشد. و برای حرکت آرامتر و متین تر پلههای ورودی دفرمه شدهاند.(دفرمیشن ازطریق تغییر مقیاس و تضاد ).
نمود دفرمه شدن را در دوره صفوی هم میتوان مشاهده کرد و میدان نقش جهان اصفهان کاخ عالی قاپو نسبت به جداره میدان بیرون آمده و مسجد شیخ لطف الله نسبت به جداره میدان عقب نشینی دارد و نحوه حرکت انسانها را در میدان تغییر داده است (مسجد شیخ لطف الله) ایجاد کشش میکند.
از اولین کارهای دفرمه شده مدرن کلیسای رونشان است که حرکت را از طریق تضاد و تنوع باعث میشود.
در معماری دیکانستراکشن هم از تمام عوامل تضاد، تنوع و ابهام برای ایجاد حرکت در فضاهای دفرمه شده استفاده میکنند.
2-1- حرکت ذهن نسبت به معنا:
در معماری میتوان با جایگزین کردن عناصر معنی دار معماری با عناصر فرمی (سطح و حجم) ادارک پایدارتر فضای هستی را جایگزین ادراکات آنی کرد. معماری نیازمند آن است که بین تأثیرات لحظهای حسی و ادراک پایدارتر تعادلی برقرار کند. این عناصر معنی دار را در واقع همان سمبلهای فرهنگی هر ملت میباشد که بیشتر پست مدرنیسمها از این سنبلها استفاده میکردند و باعث میشد که ذهن در یک حرکت بین گذشته و حال تداوم پیدا کند.
2- حرکت ناشی از نیروهای محیطی:
به اعتقاد گرگلین Grege leen تفاوتی میان معماری و شهرسازی وجود دارد که عبارت از این است که معماری در تکنیکهای شکل دهی و ایستایی گرفتار شده است در حالی که شهرسازی با توسعه بیشتر و کنشهای متقابل زودگذر میان حرکتهای همپوشان ، جریانها، تراکمات و شدتها شکل گرفته است.
در واقع اصلی ترین تفاوت معماری و شهرسازی بر سرکلمه ایستایی و تعادل است. Stability تعادل یا توازن در درون یک ترکیب پیچیده از نیروهای متقابل از میان حرکت ریتمیک و نوسانی میتواند به دست بیاید، در حالی که ایستایی Static بر یک زمان ساکن دلالت میکند تعادل بر stability بر تداوم دینامیک دلالت میکند. معماری برای باقی ماندن در حال حاضر باید ایستا باشد در حالی که در حقیقت چنین نیست کلید تفاوت این دو در زمان است و معماری ایستا بدون زمان تصور شده در حالی که معماری متعادل و پابرجا باید در یک روش بر پایه زمان طراحی شود.این وارد کردن یک بعد جدید به طراحی و معماری است. تکنیکهای جدید برای توصیف فرم و حرکات آن به منظور بهرهبرداری از ارتباط میان محیطها و فیلدها و فرمها ضروری میباشد.در تمام تاریخ معماری علاقه به حرکت به صورت فرمهای ایستا در نقشهها خلاصه میشد و محبوس بوده است. بنابراین نواحی شهری و حرکتهای شهری هم به عنوان طرحهای ثابت و فیکس شده شناخته شده و مورد کاربرد قرار میگرفتند.
در حالی که به منظور کار با نیروهای شهری در حالت غیر فرمالیک ضروری است که طراحی در یک محیط دینامیک و نه استاتیک (ایستا) انجام شود، چرا که اساس این طراحی زمان است. این امر جهش عظیم از معماری بر پایه تکنیکهائی مبتنی بر سکون، فضای استاتیکی کارتزین به عمق طراحی با تکینکهای در محدوده فضای دینامیک و متحرک را میطلبد.
لازم نیست که معماری واقعاً حرکت کند اما باید در محدوده یک ناحیه شهری که دینامیک بوده و سرشار از نیروهای متفاوتی است که در عوض فرمها، مشخصه آن ناحیه خاص هستند شکل گیرد و مورد اندیشه و مدلبندی قرار گیرد.
سایتها دیگر فرم، توپوگرافی و عوارض نیستند بلکه محیطهای درجه بندی حرکتها و نیروها میباشند. مانند فلز مایعی که میزان تغییرات دمای هوا را نشان میدهد هیچ شکل و مرز مشخصی ندارد. سایتها هم رسانههای مایعی هستند که نشانگر جریان و حرکتی در زمان میباشند، این تغییرات سیال باید به صورت فرم دربیاید. تحت این نیروهای محیط دیجیتال سیال به جای انجماد ناحیهها نمونههای قابل انعطاف مطرح میشوند. بجای ساخت یک ناحیه تمایز سودمندی میان نیروها به اشیاء و میان جریانها و قرابتهایی که از درون آنها پدیدار میشود بروز میکند.
اثرات حرکت بزرگ مقیاس بعداً میتواند برای درست کردن و شکل دادن به المانهای ناهمگن ناپیوسته استفاده شوند به این طریق تمیز دادن میان تجرد معماری و استمرار شهرسازی ممکن میگردد.
در معماری گذشته از هندسه سادهای صحبت میشد که تعلق به مکان و زمان خاصی نداشت امروزه هندسهای مطرح است که از سطوح توپوگرافیک و غیر مسطح و غیر مشخص صحبت میکند این هندسه نیز فضای خود را خلق میکند تعلق به مکان و زمان خاصی ندارد و از یافتههای انسان امروزی است نه انسان غربی و شرقی به هر حال در جهان پویا و در حال تغییر و تحول امروز هر نظریهای میتواند جایگاهی برای خود داشته باشد.
3- عوامل ایجاد حرکت :
ارسطو و نیوتن به زمان مطلق معتقد بودند به این معنی که میگفتند انسان میتواند به وضوح فاصله بین دو رویداد را اندازه گیری کند و زمان مستقل از شخص اندازه گیرنده است، مشروط بر اینکه از ساعتی دقیق استفاده کرده و زمان را مستقل از فضا میدانستند. این اکتشاف که سرعت نور به نظر هر ناظری یکسان مینماید و مستقل از چگونگی حرکت او میباشد منجر به نظریه نسبیت و به دنبال آن بطلان نظریه وجود زمانی مطلق و یگانه شد.
هر جسم عادی از طریق نسبت E=mc2 تا ابد محکوم به حرکت با س
رعت کمتر از سرعت نور است وفقط نور و امواج فاقد جرم میتوانند با سرعت نور حرکت کنند.
انیشتین در تئوری نسبیت خود فضا- زمان را در مفهوم کلی تری متحد کرد و نشان داد که مکان و زمان به وضع حرکت خودمان بستگی دارد . طبق نظریه نسبیت، فضا سه بعدی نیست و زمان تافته جدا بافتهای نبوده و هر دو با هم یک دستگاه متحد چهار بعدی را تشکیل میدهند و ماده چیزی جز انرژی نیست.
نتیجه کلی نظریه انیشتین این است که کلیه اندازهگیریها که متضمن زمان و فضا هستند نسبی و وابسته به موضوع حرکتی ناظرند.
“زمان فرزند حرکت است”
اشیاء و کائنات مادی اگر ذاتاً ثابت باشند هیچگاه بیقرار و نا آرام نخواهند شد و بر آنها زمان نخواهد گذشت. هستیهای مادی که در گذر و سیلان مستمرند زمان ایجاد میکند. حوادث زمان را به وجود میآورند و این دو را نمیتوان از هم جدا کرد. این بخاطر آن است که در حقیقت جنبهای و چهرهای از هر شیء زمان است. تعریف هرمان میتکوسکی از فضا و زمان که در جامعه محققین علوم طبیعی آلمان در سال 1908 اعلام کرد:
“فضا به تنهایی و زمان به تنهایی محکوم به نیستی است و تنها وحدتی از این دو حیات آنها را میسر میدارد.”
زیگفرد گیدئون در کتاب فضا – زمان-معماری مسیر فضا در طول تاریخ را به سه دسته تقسیم میکند:
1- تصور فضایی که معنایش ترکیب احجام، ساختمانهای مختلف با یکدیگر است به نظر میرسد که ناظر برای درک کلیتی از موضوع باید حرکتی پیرامون حجم داشته باشد مانند اهرام مصر.
2- توجه به فضای داخلی ساختمانها و مسئله طاق زدن در این مرحله با پیدایش پرسپکتیو، حرکت در فضاهای داخلی را بوجود آورده و در این راستا به معماری داخلی اهمیت بیشتری داده شد و سعی در بوجود آوردن فضاهایی با ادراکات حسی مختلف شد.
3- توجه به فضای داخلی و دوباره اهمیت دادن به حجم در شکل دادن به فضا خارجی.
این مسئله باعث مطرح شدن زاویه دید شد که در معماری عمدتاً در انتخاب زاویه نگریستن به ساختمانها از نقطه نظر درک فضا متجلی میگردد.
ساخت ماکت در مقایس 1 به 100 ، 1 به 500 و 1 به 1000 و . . . به معمار یک دید وسیع و نگرش بهتر میدهد، که تمام بی تناسبیها و اشکالاتی را که در دید ناظر نمیتوان دید مشاهده کند.
انتخاب زاویه دید در معماری پدیده پیچیده، چند وجهی و زیبایی است که بی تردید بخشی از آن به سلیقه و روحیه خود ناظر بستگی دارد. اما سازنده سامان دهنده و معمار این مجموعه هم در انتخاب زاویه دید نقش بسزایی دارد که معمار با ایجاد زوایای دید مختلف میتواند ادراکات حسی متفاوتی از جمله سکون ، حرکت، . . . را ایجاد کند.
به طور مثال گاهی بوسیله تسهیلاتی از قبیل ایجاد مرکز تجمع و قرارداد پاگردهایی در سایت احساس سکون را بوجود میآورد.
9- بررسی تعدادی از مفاهیم معماری از دیدگاه حرکت :
اگر معماری را فرآیندی بدانیم که از تجرید به سوی عینیت ره می سپارد ، و زبان بیان آن فرم است می توانیم به نوعی معماری را فعالیتی بدانیم که کار اصلی آن طراحی فرم است .
فرم دارای سه بخش متمایز اصلی می دانیم ، عناصر نخستین که شامل خط ، سطح و حجم است . دوم ساختار که می تواند محور و شبکه ای باشد که بر اساس آن فرم طراحی می شود و سومین بخش شامل مباحث زیبایی شناسی است که شامل وحدت ، کثرت ، هارمونی ، تضاد و … است .
بدیهی است که آنچه که به کار غنی کردن فضاهای معماری می آید ، پدید آوردن امکانات متعدد کشف
