تخت و تبارک-با آسودگی خیال
پیگرد-پی گیری-تعقیب
زیر گوشی در کردن-زیر سبیل در کردن
در هچل انداختن-به درد سر انداختن-به مخمصه انداختن
پات-بی آبرو-بی تربیت
بلا به سر کسی آوردن-کسی را به زحمت و دردسر انداختن-به کسی آسیب رساندن
از خیر چیزی گذشتن-از چیزی صرفنظر کردن
تَخم-مهمل تَخم
چشم کسی را دزدیدن-هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن
جواب گو-مسئول-آن چه یا آن که با امری مقابله می کند
چار میخ کشیدن-سخت اذیت و آزار کردن
بال به بال کسی دادن-جانب کسی را گرفتن
رنجیده کردن-آزرده ساختن-رنجانیدن
رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن
راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی
زنده باد-باقی و شاداب و فرخنده باد
زود فهم-کسی که زود چیزی را درک می کند
دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن
چَرس-حشیش-گرد-بنگ
آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینهی تعمیر چیزی از بهای نو آن)
چار انگشتی-آدم بی دست و پا-چلفتی
دُم توی پا گرفتن-شکست خورده رفتن-نامید و ساکت شدن
دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار
توپ-پرشده-کامل-بی نیاز
دست کج-نامطمئن-دزد
چه غلط ها !-چه فضولی ها !
آش پختن برای کسی(کسی را برای آزار کسی برانگیختن، برای کسی توطئهای ترتیب دادن)
چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام
ریغو-مردنی-ضعیف مزاج-کم مقاومت
دمیدن توی لوله ی شیپور-خوابیدن و خرناس کشیدن
خاک اره-ریزه های چوب که پس از اره کردن آن بر زمین می ریزد
پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن
پت و پاره-ژنده-فرسوده
در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار
دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد
دیم کاری-کشاورزی دیم
پیر پاتال-فرتوت-کهن سال
جفت بودن-در جای خود قرار داشتن
ته صدا-صدای خوش ولی کم مایه
دست ِ بالا گرفتن-حدکثر را فرض کردن
اُس و فُس(اصل، مایه، چهارستون بدن)
دست را بند کردن-به کاری مشغول کردن
اوضاع کسی را بیریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزهی کسی را بههم ریختن
خیسیدن-خیس خوردن-خیس شدن
دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده
رده-حرف زشت یا نامربوط
انگشت رساندن-دستدرازی کردن-دست زدن
حرف بی ربط-سخن نامربوط
انگشت بر چشم نهادن-پذیرفتن-مسلم دانستن
حلوای تن تنانی-نوعی حلوا
دل-معده
توی کوک کسی یا چیزی رفتن-کسی یا چیزی را زیر نظر داشتن- توی نخ چیزی رفتن
بغداد خراب-شکم گرسنه
چادر رختخواب-چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند
دنگ و دیوانه-خُل و احمق-سخت داغ
چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره
تاپ و توپ-سر و صدای ضربه-داد و فریاد
به نام نقی، به کام تقی-سودی که از آن کسی است نصیب کس دیگری شود
بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان
زاغ گرفتن-مسخره کردن-شیشکی بستن
چانه لغ-نگا. چانه شل
چله داری کردن-مراسم عزای چهلم کسی را به پا داشتن
بغل پر کن-دختر یا زن چاق
پنجول زدن-با ناخن های دست روی تن کسی را خراش دادن
چپ و راست کردن-زیر و رو کردن-مشت باران کردن
خفگی-حالت فشردگی گلو و تنگی نفس
دُم توی تاقچه گذاشتن-خود را گرفتن-لوس و ننر شدن
داد کشیدن-عصبانیت و خشم نشان دادن
پشم ریختن-از میان رفتن توانایی و مقام
چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن
آمد کردن-رخدادن واقعهای خجسته
دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن
چاره-درمان
دلمه-لخته-منعقد-سفت شده
چسو-ترسو-بزدل-آن که بسیار چس دهد
از چشم کسی دیدن(کسی را مسئول چیزی دانستن)
تریت- تلیت
آتشبیار معرکه-فتنهانگیز میان دو دشمن
اوراق شدن(از هم پاشیدن، از کار افتادن)
زد و خورد-کتک کاری-دعوا و مرافعه
زیپو-بی رنگ و رو-بی رمق-رقیق و بی مزه
آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)
خبرگزاری-موسسه ی خبرگیری و انتشار خبر
دخیل بستن-بستن پارچه ای به ضریح یا سقاخانه به نیت برآمدن حاجتی
پیاله فروشی-میخانه
زنگ دندان ماندن-زمان درازی گرسنه ماندن
جان کلام-اصل مطلب
آن روی کسی بالا آمدن-خشمگین شدن
بلا به دور-بلاها دور باد
ریگ تو کفش داشتن-خرده شیشه داشتن-رو راست نبودن-با شیله پیله بودن
خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن
انداختن پشت گوش(سهلانگاری کردن، دیر انجام دادن، کوتاهی کردن)
ادرار کوچک(شاش)
خیالاتی-وسواسی-آن که پندار و توهمات بی جا دارد
پر و بال-امکان-فرصت
چرند بافتن-یاوه گفتن-حرف بی هوده زدن
از ته ریش گذشتن(فریب دادن)
ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن
زیر آب-مجرایی در ته مخازن آب برای خالی کردن آن ها
دوا شور-شستن فرش با نوعی دوای جلا دهنده
چشم پوشیدن از چیزی-صرف نظر کردن از چیزی
آروغ بیجا زدن(نابهجا سخنگفتن، نسنجیده کاری کردن)
جراندن-جر دادن-پاره کردن
آشی بودن زندگی(نامساعد بودن حال و احوال)
برای کسی لقمه گرفتن-برای کسی کار پر دردسری تدارک دیدن-کسی را بد معرفی کردن
از بن ناخن(ذخیره، بندگی، اطاعت)
چین چینی-پر چین
تخم شر-مردم آزار- شرور
تندی-بلافاصله-به سرعت-مانند : تندی رفت
اجلبرگشته(کسی که مرگ بهسراغش آمده)
افتادن توی پوست کسی(کسی را وسوسه کرد)
خیک کسی پر بودن-سیر بودن
پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد
آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن
چپری آمدن-زود آمدن
دو پهلو-دارای ابهام-کنایه دار
دختر بچه-دختر کم سن و سال
چراغ خواب-چراغ کم نوری در اتاق خواب
چهار چوب-محدوده-قاب
از کیسه شدن(هدر شدن، ضرر کردن)
تنگ-بسیار نزدیک-چسبیده
پر عائله-کسی که اهل و عیال بسیار دارد
دود چراغ-کشیدن شیره
دست کسی را بند کردن-به کاری گماشتن
اجباری بردن(کسی را به خدمت سربازی بردن)
از بای بسم الله تا تای تَمَت(از اول تا آخر، از سیر تا پیاز)
پیه آوردن-چاق شدن
از این رو به آن رو شدن-یکسره دگرگون شدن-بهکلی تغییر کردن
رساندن-خبر یا اطلاعاتی را محرمانه به کسی دادن
چوب به مرده زدن-از پا افتاده ای را آزار دادن-موضوع کهنه ای را تازه کردن
خاک بر سر-توسری خورده-داغ دیده-بدبخت
خاکسترمال کردن-شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن
حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد
پا پس کشیدن-عقب کشیدن
جوجه خوردن-مرفه بودن-در ناز و نعمت زیستن
بمیرم-قربان بروم
دیزی-ظرفی سفالی یا فلزی که در آن آبگوشت می پزند-آبگوشت
بال بال زدن-بی قراری کردن-دل واپس بودن
پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور
رنگ نداشتن حنای کسی-اعتباری نداشتن حرف یا عمل کسی
رگ خواب کسی را به دست آوردن-نقطه ضعف کسی را پیدا کردن-کسی را تابع خود کردن
زین کردن گربه ی کسی-کسی را به زحمت انداختن-کسی را گرفتار دردسر و ناراحتی کردن
به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن
تک و تنها-یکه و تنها-به تنهایی
دستگیره ی خطر-وسیله ای حلقه مانند در قطار برای بازداشتن قطار از حرکت به هنگام خطر
جن زده-دیوانه
بازم تو-نسبت به دیگران تو بهتر بودی
اخ و پیف کردن(اظهار ناراحتی کردن از بوی بد، منظرهی بد یا غذای بد)
حساب کسی پاک بودن-کار کسی خراب و زار بودن
زبان درازی-گستاخی در سخن گفتن-عمل آدم زبان دراز
خیس شدن-تر شدن
اوضاع احوال(وضع و حال)
به حق پیوستن-مردن
به سر و کول هم پریدن-دعوا کردن-شلوغ بازی درآوردن
خیس شدن-تر شدن
چشم بندی-شعبده بازی-تر دستی
چار دیواری-خانه
به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن
در تاریکی رقصیدن-در غیبت کسی رجز خواندن و ادعای بی خود کردن
دراز به دراز-تعبیری برای کسی که مدتی دراز خوابیده است
اُس و فُس(اصل، مایه، چهارستون بدن)
خام شدن-فریب خوردن-اغفال شدن
جوان مرگ شده-نفرینی است به شخص جوان
جسته جسته-یواش یواش-کم کم-به تدریج
آواز کوچهباغی(آوازی که جاهلها می خوانند و یکی از گوشههای دستگاه شور است)
چشمگیر-جالب توجه-با ارزش
دست گرفتن برای کسی-خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن
خوش قلق-رام-خوش خوی
بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن
آب و گاوشان یکی بودن-شریک و همدست بودن
آینهی بخت(آینهای که داماد همراه شمعدان برای عروس میفرستد)
زیر چیزی زاییدن-از سنگینی کاری از پا درآمدن و کار را به پایان نرساندن
دست چین-گزیده-منتخب
از قلم انداختن(از یاد بردن، مورد بیتوجهی قرار دادن)
خیر باشد-پس از شنیدن خواب کسی به فال نیک به او می گویند
خونسرد-آرام-بی خیال
رودربایستی داشتن-ملاحظه کردن-پروا داشتن
از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن
خرده کاری-کار جزیی
با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن
این کلاه آن کلاه کردن-قرضی را با قرض دیگری پرداختن-از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن-کلاه تقی را سر نقی گذاشتن
استخوان ترکاندن-رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ
دستشویی-توالت-مستراح
دست یکی داشتن-همدست شدن-متحد شدن
راسته بازار-بازار راست و مستقیم
خانه ی خاله-جای راحت و خودمانی-ملک شخصی
راه گم کردن-نه از روی میل و اراده بلکه اتفاقی به جایی آمدن
تعطیلی-روز تعطیل-زمان دست کشیدن از کار
آه در بساط نداشتن(سخت بیچیز بودن، بیچاره و بینوا بودن)
ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته میشود-آری به خدا
دفتر کل-دفتری که در آن انواع کلیه معاملات و خلاصه ی هر کدام را در آن وارد می کنند
زیر پوست کسی آب رفتن-چاق شدن-ثروتمند شدن
جمع کردن-گرد آوردن
از سر وا کردن(کاری را سرسری انجام دادن)
پاپی بودن-دنبال کردن-اصرار ورزیدن
تاپ و توپ-سر و صدای ضربه-داد و فریاد
بالای چیزی پول دادن-برای چیزی پول خرج کردن
رنگ به رنگ شدن-از خجالت یا خشم سرخ و زرد و سفید شدن
تِلِک و پِلِک-رخت و وسائل ناچیز خانه
تلیت کردن-خیساندن نان در غذاهای آبکی
دلپخت-پختن مغر چیزی
چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند
خوار و خفیف-ذلیل-بدبخت
بوق زدن-اعلام موافقت کردن
خراب شدن بر سر کسی-نزد کسی بار و بندیل گشادن و ماندن
دمخور-مصاحب-معاشر-همنشین
بد گل-زشت-بد ترکیب
راه آهن-دو خط آهن موازی که قطار بر آن حرکت می کند
دم به تله ندادن-با احتیاط رفتار کردن-خطر نکردن
رگ و ریشه-خویشاوندان و بستگان
تریج-آن جاکه آستر درونی جامه با رویه ی آن به هم می پیوندد
دست چپی-از جناح چپ-مخالف حکومت
چپ و راست کردن-زیر و رو کردن-مشت باران کردن
بی پرده-رک و صریح-آشکار
خروس جنگی-کسی که به اندک چیزی به ستیزه برمی خیزد
جفت کردن صدا با ساز-هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک
به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن
اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)
خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند
آن سفر(آن بار، آن دفعه)
زیر سایه ی کسی بودن-در پناه کسی بودن-از پشتیبانی کسی برخوردار بودن
آب از دریا بخشیدن(از کیسهی خلیفه بخشیدن)
ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن
الدنگ-بیکاره-مفتخور-بیغیرت
بر ِ آفتاب-رو به آفتاب-آفتاب رو
چلو صاف کن-آبکش
انگشت روی چیزی گذاشتن-موضوعی را مورد توجه قرار دادن
بیرق کسی نخوابیدن-همواره کامروا بودن-پایدار بودن دولت و شکوه
خرده خر-کسی که آذوقه ی خانه را روز به روز می خرد نه یکجا
ریش تپه-پر ریش-دارای ریش انبوه
دست پایین را گرفتن-کم ارزش و ناتوان فرض کردن
جای کسی را خالی کردن-در جایی از کسی یاد کردن و آرزو کردن که کاش می بود
حرف نشنو-خیره سر و یکدنده
پیش بُر-کسی که زود کار را پایان می دهد
خاک و خُل-گرد و غبار-آشغال
تشنه بودن به خون کسی-خواهان مرگ کسی بودن
زبان تلخی-درشت گویی-گفتار خشن
زلم زیمبو-لوازم بی مصرف و بی ارزش
آب دندان خوردن-حسرت خوردن
خشت به قالب زدن-نگا. خشت انداختن
این و آن را دیدن(برای انجام کاری از همه کمک گرفتن)
خرج راه-هزینه ی سفر
خال گوشتی-نقطه ی برجسته ای از گوشت بر پوست بدن
آتش به گور کسی باریدن(پس از مرگ دچار عذاب شدن)
زرت و زورت-زرت و پرت
دو پا داشتن، دو پا هم قرض کردن-به چابکی گریختن
دُوال بازی کردن-حقه بازی کزدن-فریب به کار بردن
پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن
دَقی-صدای کوبیدن چیزی به چیزی
انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن
پا انداختن-واسطه گری کردن-کارچاق کردن به ویژه در امور غیر اخلاقی
رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی
چهار چشم-عینکی-بسیار مشتاق-منتظر-مراقب
آهوی شیرافکن-چشم محبوب
ترور کردن-کشتن به دلیل سیاسی
تو پوزی-تو دهنی
چیزی شدن-اهمیت و اعتباری پیدا کردن-به جایی رسیدن
بلا گردان-چیزی یا کسی که جلوی آسیب و زیان را می گیرد
پاخت-بند و بست-تبانی کردن
چاقچوری-زنی که چاقچور می پوشد-زن باحجاب
باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است
رگ ترکی-تعصب نژادی
ذات کسی خراب بودن-بد اصل و نسب بودن-اصالت نداشتن-بد جنس بودن
دو به هم زنی-دو به هم اندازی
خوشاب-میوه ی پخته در آب و شکر-کمپوت
روی پای خود ایستادن-به خود متکی بودن-به دیگران نیاز نداشتن
انگشت بر حرف نهادن(ایراد گرفتن، نکتهگیری کردن، اعتراض کردن)
زندگی سگی-زندگی سخت و جان فرسا
خواب آلود-آن که کاملن بیدار نشده است
آشیخ روباه(آبزیرکاه، مکار)
دست به گردن-در حال معاشقه-سریع الوصول
دهن دره-خمیازه
دلمه شدن-بسته شدن
پشت کسی را داشتن-هوای کسی را داشتن-از کسی حمایت کردن
دل و قلوه ای-کسی که دل و قلوه می فروشد
از کسی خوردن-توانایی مقابله با کسی را نداشتن
اینجانب(تعبیر گوینده یا نویسنده از خود)
حساب کردن-پرداختن خرج
چُسک-دمپایی-کفش سبک و راحت
حلوا جوزی-آدم ساده دل و سر به راه-پر حوصله و مطیع
رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان
با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن
چیدن و واچیدن-آراستن-در جای خود گذاشتن
دست و بال-دور و بر-اطراف
پادرختی-میوه های خراب شده که خود از درخت می افتند
ژیلت-نیم تنه ی بدون آستین و جلو باز
دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن
از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن
دو زار-دو هزار-دو قران-دو ریال
جمال کسی را عشق است-کسی را دوست داشتن-دیدار کسی را به فال نیک گرفتن
ز ِق زدن-نق نق کردن بچه که مقدمه ی فریادهای و گریه های بعدی است
پیش گرفتن کاری-کاری را آغاز کردن
بوسیدن و به تاقچه گذاشتن-ترک گفتن-کنار گذاشتن
جور به جور-نگا. جوراجور
در آستین داشتن-حاضر و آماده داشتن
خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن
آدم ششدرچهار(شخص کوچک اندام و ریزنقش)
خط افتادن-خراش افتادن
خاله خُمره-زن کوتاه قد و چاق
چروکیدن-چین دار شدن
تک پا-زمان کوتاه-در فرصتی بسیار اندک
ترک نشاندن-پشت سر نشاندن کسی
اجباری(خدمت سربازی)
به هر دری زدن-جستجوی فراوان کردن-به هر جا و هرکس متوسل شدن
جوکی-مرتاض هندی-آدم لاغر و مردنی-آدم معتاد و مریض
تخته کردن-تعطیل کردن-بستن-از رونق و اعتبار انداختن
ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند
زیر گرفتن-زیر کردن
اشک خنک(گریهی ساختگی)
بازار گرمی کردن-تعریف کردن از کالا برای فروختن آن
بدلی-تقلبی-جنس بد
رو به رو کردن-در برابر هم وادار به اظهار عقیده کردن
اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی(برای کسی نقشه کشیدن، از کسی بد گفتن)
از راه نامشروع ) به پول و ثروت رسیدن
جار زدن-سر و صدا راه انداختن-همه را با خبر کردن-رازی را بر ملا کردن-فریاد کشیدن
توالت رفتن-به دستشویی رفتن
زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است
دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن
پیش کردن در-بستن در
دار زدن-اعدام گناهکار با آویختن از چوبه ی دار
بلبشو-هرج و مرج-شلوغی
رمباندن-خراب کردن
درق درق-صدای خوردن دو چیز سخت به هم
جاده کشیدن-راه درست کردن
زرت و پرت-چرت و پرت
جیش-ادرار در زبان کودکان
زیپو-بی رنگ و رو-بی رمق-رقیق و بی مزه
رنگ و رو-آب و رنگ-جلا و درخشندگی
خرکچی-چارپادار
رودرواسی-رودربایستی
برگ برنده-ورقی که با آن بتوان بازی را برد-وسیله ی اثر بخش
پلک روی هم نگذاشتن-حتا لحظه ای نخوابیدن
رفتن با سر-نهایت شوق و اشتیاق برای انجام کاری
بی اشتها-بی میل به غذا
از پشت خنجر زدن-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن
به پیسی افتادن-دار و ندار خود را از دست دادن-فقیر و بیچاره شدن
حساب پس دادن-جواب دادن به مسئول-دادن صورت ریز مخارج
پرداخت کردن-صیقل دادن-جلا دادن
از دندۀ چپ پا شدن(سخت عبوس و کمحوصله بودن)
اصحاب منقل-اهل گفتوگو و سخن
خالی خالی-بدون چیز دیگری
آهو چشم-معشوق-شاهد
تر و تازه-شاداب-شسته و رفته
چرسی-آدم معتاد-افیونی
رودرواسی-رودربایستی
بی بو و بی خاصیت-کسی که سود و زیانی ندارد
از سرما چاقو دسته کردن(به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دستها را میان پاها فرو بردن)
خشکه پلو-کته
راست و ریس-موانع و معایب
از راه بهدر بردن(فریب دادن، اغوا کردن)
زندگی سگی-زندگی سخت و جان فرسا
آغ و داغ-سخت مشتاق و شیفته
دور اندیش-پایان نگر-پیش بین-عاقبت اندیش
تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند
تیپ زدن-شیک و پیک کردن-خود را آراستن
باد هوا-وعده ی دروغ-چیز پوچ و بی اعتبار
بالا دست-صدر مجلس-حریف چیره
توپیدن-پرخاش کردن-تشر زدن
آبِ بسته(شیشه، بلور، یخ، برف)
از بر بودن(مطلبی را در حافظه داشتن)
رو کردن-روی آوردن-آشکار کردن-به رخ کشیدن
آبدار(سخت، شدید، سنگین)
چم و خم-آداب و رسوم-فن-ناز و عشوه
چشم بلبلی-دارای چشم گرد-نوعی لوبیا
دو به هم انداز-فتنه انگیز-سخن چین
جای دشمن-کنایه از نشیمنگاه-ماتحت
دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است
دیم-زراعتی که از آب باران آبیاری می شود
این دنده آن دنده شدن(این پهلو آن پهلو شدن)
دل ترکیدن-ترکیدن شکم بر اثر پر خواری
دیر دم-آن چه که دیر دم می کشد
خودکار-دستگاهی که نیازی به مراقبت انسان ندارد
جیر جیر-سر و صدا-فریاد بی هوده-آواز گنجشک و برخی حشرات
چوق-چوب-تومان
خبرگزاری-موسسه ی خبرگیری و انتشار خبر
به کله ی کسی زدن-دیوانه شدن
چادر نماز-چادری که زنان هنگام خواندن نماز بر سر می کنند
پدر کسی پیش چشمش آمدن-رنج و آزار بسیار دیدن
آقادایی را جنباندن-حرکتی به خود دادن
ریش کسی سر بالا رفتن-به مرگ نزدیک بودن کسی
چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟
جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی
بَر و بیابان-دشت و صحرا
پینه کردن- پینه بستن
دو دستی تقدیم کردن-با رضایت خاطر و احترام دادن
آب برداشتن(هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن)
از دهان در رفتن(پریدن حرفی از دهان، بدون پیشبینی سخن راندن)
زیر دست-تابع-فرمان بردار
پله خوردن-دارای پله بودن
آب به چشم آمدن-طمع کردن
آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس میگیرد)
پیر پاتال-فرتوت-کهن سال
تو نگو من بگو-مشاجره-بحث
باد به آستین کسی کردن-کسی را به کاری تحریک کردن
دوا شور کردن-شستن فرش با دوا
جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن
پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن
چوب را از پهنا پرتاب کردن-ناشیانه عمل کردن
ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن
زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن
جاده کشیدن-راه درست کردن
خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند
جاکش-پا انداز-دلال محبت
باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن
شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷
جسته جسته-یواش یواش-کم کم-به تدریج
بی مخ-بی عقل-شجاع
اسکلتبندی(طرحریزی، زیرسازی)
دردانه ی حسن کبابی-بچه ی لوس
دامب و دومب-آوای ضرب و تنبک
از پارو بالا رفتن پول-ثروت بسیار داشتن
چار راه-محل تقاطع دو راه
بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری
تق سرما شکستن- تک سرما شکستن
بلا به سر کسی آوردن-کسی را به زحمت و دردسر انداختن-به کسی آسیب رساندن
بد دهن-کسی که پیوسته فحش و ناسزا می گوید
بند را آب دادن-فرصتی را از دست دادن-خود را لو دادن-رسوایی به بار آوردن
اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن(اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن)
بچه گولزنک-غیر واقعی-بی ارزش
آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)
آزگار(زمان دراز)
اخلاق سگی-تندخویی بیش از اندازه-ناسازگاری با همه
پلکیدن-در جایی رفت و آمد کردن-آهسته و آرام رفتن-ول گشتن
پیش کردن-راندن به جلو
آفتاب به ملاج کسی خوردن-دیوانه شدن-خل شدن
بکن نکن-امر و نهی
پای پس-عوض-تلافی
به کرسی نشاندن حرف-سخن خود را تحمیل کردن-مقصود خود را ثابت کردن
زحمت دادن به خود-خود را به زحمت انداختن
دماغ کسی را سوزاندن-کسی را ناکام کردن-در حسرت گذاشتن
جرواجر کردن-پاره پاره کردن
این دو کلهدار(خورشید و ماه)
چرت و پرت-حرف مفت-حرف بی خود
از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامهی کاری
دو سره بار کردن-از دو جا سود بردن-دو لپی خوردن
از سر نو(دوباره)
پاتی-در هم و بر هم-نامنظم
از دست کسی در رفتن(کاری را بیاختیار و ناخواسته انجام دادن)
ریختن توی دست و پا-فراوان یودن-همه جا پیدا شدن
بی حال-فاقد نیروی لازم-بی حوصله-خسته
جغجغه-بازیچه ای برای کودکان که چون آن را به حرکت در آورند صدا می کند
زدن به تخته-برای جلوگیری از چشم زخم و برای تعریف و تشویق گفته می شود
باز شدن نیش کسی-تبسم کردن از روی خوشحالی و خوشوقتی
آسمان تا زمین-تفاوت بسیار
پول چایی-انعام-بخشش
زیر سبیلی در کردن-زیر سبیل در کردن
اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی(برای کسی نقشه کشیدن، از کسی بد گفتن)
دهنی شدن-آب دهان خوردن به غذا یا چیزی
آینهی دست-تیغ و خنجر
خنک کردن-سرد کردن
حرف خود را به کرسی نشاندن-نظر خور را به کسی قبولاندن یا تحمیل کردن
پشتک زدن-معلق زدن-رنگ عوض کردن-تغییر عقیده دادن
پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد
اخ و تف کردن(آب دهان بیرون افکندن)
دست بده داشتن-بخشنده بودن
به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن
استخوان خرد (نرم) کردن(با رنج و زحمت بسیار چیزی بهدست آوردن، دود چراغ خوردن)
در بحر چیزی بودن-تمامن به چیزی اندیشیدن
دکمه را انداختن-دکمه ی لباس را بستن
چوب چوبی-دیوار یا در مشبک و چوبی
چل و یک منبر روشن کردن-چهل و یک شمع نذری در چهل و یک مجلس روضه خوانی
دو شکمه-آن که در بازی به جای دو نفر بازی می کند
راه بندان-حالت بسته بودن راه-قطع رفت و آمد
زبان ریزی کردن-زبان ریختن
تخم چیزی را برانداختن-ریشه کن ساختن
ریز بافت-پارچه یا فرش طریف
تُپ تُپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان
دوبله ایستادن-نگه داشتن اتوموبیل در کنار یک اتوموبیل دیگر
زن-عاری از مردانگی-ناجوانمرد-ترسو
رو داشتن-گستاخ و وقیح بودن
از غورگی مویز شدن-مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن
پیشنماز-کسی که پیشاپیش دیگران نماز می خواند و دیگران به او اقتدا می کنند
از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن-کار غیرمنطقی و بینتیجه کردن
حَب جیم را خوردن-گریختن-فرار را بر قرار ترجیح دادن-جیم شدن
دِردو-سر زبان دار-ناقلا و زرنگ
حرص کسی را درآوردن-کسی را خشمگین کردن
درس گرفتن-پند آموختن-عبرت گرفتن
چاروادار قمی بودن-هم از توبره خوردن-هم از آخور
بلا گردان کسی شدن-به جان خریدن بلای کسی
به آب چسیدن-از بین رفتن-نابود شدن-نتیجه نگرفتن
با پنبه سر بریدن-با نرمی و تدبیر آزار و آسیب رساندن
بد چشم-شور چشم-آن که چشم زخم برساند-مردی که به زنان نامحرم با شهوت بنگرد
این سفر-این بار
از زیر کار در رفتن(تن زدن و نپذیرفتن کاری، کار را جدی نگرفتن)
بکُش-تا سر حد مرگ-بیش از حد توانایی
پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار
دست به گردن-در حال معاشقه-سریع الوصول
افسارسرخود-خودرای-افسارگسیخته
تعارف دادن-هدیه فرستادن-پیشکش کردن
دلپُری-عقده ی دل-خشم و کینه ی انباشته شده
از روی معده حرف زدن(بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن)
حق دادن-تایید کردن
پاره شدن بند دل-بسیار ترسیدن
این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل میگویند)
پیش کسوت-کسی که سابقه اش بیش تر از دیگران است
از خدا بیخبر-ظالم-نابهکار
تَق-صدای برخورد دو چیز به یکدیگر
چسی آمدن-به دروغ یا احمقانه به خود بالیدن-قمپز در کردن
رفتن به کسی-شبیه بودن به کسی
دوری-ظرف غذاخوری پهن
پوست پیازی-نازک و بی دوام
بد ریخت-بد شکل-بد هیکل-بد قواره
خدا بیامرز-مرحوم-مغفور
تف سر بالا-چیزی که مایه ی سرشکستگی و ننگ خود آدم باشد
در خط چیزی بودن-در فکر و نقشه ی کاری بودن
دست آموز کردن-تربیت کردن
این دو کلهدار(خورشید و ماه)
تو پوست کسی افتادن-کسی را وسوسه کردن
اسپند روی آتش بودن-سخت نگران و دلواپس بودن-آرام و قرار نداشتن
پِشک-نرمی و پرده های بینی
جغور بغور-جگر و دل و قلوه ی گاو یا گوسفند که خرد کرده و با پیاز در روغن سرخ کنند
آفتابرو-جایی که آفتاب بر آن بتابد
آروغ بیجا زدن(نابهجا سخنگفتن، نسنجیده کاری کردن)
زمین گذاشتن چیزی-چیزی را ترک کردن
از حد (توانایی) خود تجاوز کردن
زمین گیر-کسی که به سبب بیماری یا پیری نتواند از جای خود برخیزد
دم کوتوله-کوتاه قامت-چیز کوچک
پر افاده-متکبر-مغرور
باردار-آبستن-حامله
بغ کردن-چهره درهم کشیدن-ترشرو شدن
نخته شدن-تعطیل شدن-بسته شدن-از رونق و اعتبار افتادن
دست و رو شسته-بی شرم-وقیح
به ریش کسی خندیدن-کسی را مسخره کردن
به جهنم-به درک-خوب شد که چنین شد-خوب است که چنین بد است
جواب کردن-به کار کسی پایان دادن-از کار اخراج کردن
چاله سیلابی-نگا. چاله خر کشی
باجه-جای بلیت فروشی
پُلوغ-ازدحام-بی نظمی
دویدن توی حرف کسی-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن